جدول جو
جدول جو

معنی نار دشتی - جستجوی لغت در جدول جو

نار دشتی
(رِ دَ)
نار هندی. بل. (برهان قاطع) (آنندراج). رجوع به نار هندی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کِ دَ)
کرم دشتی. نخوش. کرمهالبیضاء. رجوع به کرمهالبیضاء و فاشرا شود
لغت نامه دهخدا
(رِ دَ)
طبیبان اسقوردیون را گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). اسم ثوم بری است و بیونانی سقوردیون گویند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(غِ دَ)
زاغ دشت است. رجوع به زاغ دشت و غراب الزرع و زاغ شود
لغت نامه دهخدا
(گَ زَ رِ دَ)
جزرالبرّی. زردک صحرایی. ریشه های ضخیم آن سفید است و در نواحی مرطوب آن را بعمل می آورند و خوراکی است و جنس پ. سکاکول در ایران به نام شقاقل مشهور است و با آن مربا تهیه میشود. (گیاه شناسی گل گلاب ص 235). گیاهی است که اطباء آن را شقاقل گویند بغایت سودمند است مربا نیز از آن تهیه میکنند و آن را گزر برّی نیز مینامند. (فرهنگ شعوری ج 2 ورق 308)
لغت نامه دهخدا
(وِ دَ)
گاو برّی. بقرالوحش. اسفع. نعجهالرمل. ذب ّ. ذب ّالریاد. اذب ّ. شبب. شاه، گاونر دشتی. طغیا، علم است مر گاو دشتی را. فرقد، بچۀگاو دشتی است، گوذر، جوذر، گاوسالۀ دشتی. (منتهی الارب). مهاه، ماده گاو دشتی. (ربنجنی) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ رِ دَ)
خر وحشی. فراء. یحمور. عیر. بنات سعده. بنات کداد. خرگور. گور. گورخر، علج. (یادداشت بخط مؤلف). خر صحرائی و وحشی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دیدن گاو دشتی به خواب، دلیل مردی توانگر است. اگر بیند گاو دشتی را شکار بگرفت یا کسی به وی داد، دلیل که به قدر آن مال یابد. اگر که بچه گاو دشتی بگرفت، دلیل که او فرزندی آید. اگر بیند گوشت گاو دشتی خورد دلیل که دولت و قوت یابد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
چهارترک، چهارنفره
فرهنگ گویش مازندرانی